یک شب گرد تنها

یادت باشه حتی اگه شب عروسیت بود و فهمیدیاشتباه کردی یه تاکسی بگیر و برگرد خونه گوشیت رو خاموش کن و بگیر بخواب هیچ کسی وهیچ چیزی ارزش اینو نداره که تو خودتو بخاطر ناراحت کنی و زندگیت رو غم برداره , کسی بدون تو نمیمیره تو هم برای نبود کسی نمیر چون آخرش میمیری

کسایی رو که یه زمانی نمیشناختی و یه مدت اومدنتو زندگیت ممکنه دل کندن ازشون اولش سخت باشه اما فراموش کردن آدما خیلی سریع تر وراحت تر از آشنا شدن و صمیمی شدن با اونهاست ؛ ممکنه چند ماه بگذره تا تو بتونی باکسی احساس صمیمیت کنی ولی کافیه که یه رفتار ازش ببینی یا یه حرف ازش بشنوی کهباعث بشه ازش بیزار بشی و حالت ازش بهم بخوره واسه همین به تنها کسایی که باید فکرکنی اونهایی هستن که هنوز ازشون رنجیده نشدی , بزار رنجشت به غیمت نداشتنت براشونتموم بشه حتی اگه نفهمن که چه کسی رو از دست دادن , این وسط یه چیزی که خیلی خوبهاینه که دیگه اونا برات اولویت نیستن و میتونی مهره های هرز زندگیتو کمتر کنی وروی کارای بهتر تمرکز کنی

یادت نره حامد همیشه با خودت رو راست باش , توکه نمیدونی تا کی زنده ای پس از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر و به سمت هدفت و چیزاییکه بهت آرامش خیال میدن حرکت کن

تو فقط مسول زندگی خودتی نه دیگران.!

خودم رو بیشتر از هرچیزی دوست دارم چون ممکنه یهروز از خواب بیدار بشی و بفهمی تمام زندگیت یه خواب و خیال و فیلم از پیش طراحیشده بوده که هرچی پیش اومده دست تو نبوده و فقط خودتو اذیت کردی پس بخند ، اونقدربخند که همه فکر کنن دیونه ای , حتی اگرم خواستی دیونه شو گور بابای دنیا خودتوعشقه مشتی

گویند کسان بهشت با حور خوش است    من گویم که آب انگور خوش است

تو این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار      که آواز دهل شنیدن از دور خوش است

زندگی در لحظه است.

تقدیم به بهترینم که خودمم

1397/07/21

امروز قرار بود گزارش فصل رو به استاد تحویل بدیم خیلی استرس داشتم و اعصابم هم بهم ریخته بود تمام دیروز و دیشب رو بیدار موندم که یه چیزی بنویسم فردا تحویل استاد بدم ولی هیچ کدوم از کارهام و کد های برنامه ام نتیجه ندادن صبح زودم رفتم دانشگاه تا شاید با نوید بتونیم چیزی بنویسیم استاد هم طبق معمول تاخیر داشتن و تونستیم بیشتر کار کنیم بلاخره یه چندتایی اسلاید سر هم کردیم و ساعت 12 ارائه دادم و استرسم تموم شد سعید هم که وسایلشو گذاشته بود خونه من اتاقش درست شد رفت خوابگاه منم باهاش رفتم و کمکش کردم وسایلشو برد و رفتیم آبرسان و یه دوری تو خیابونم زدیم برگشتم خونه یه چندساعتی خوابیدم شام رفتم بیرون جوجه خوردم زیاد نچسبید بهم برگشتم یکم کتاب ترجمه کردم برا سمینار و رضا اومد پیشم و دیگه نتونستم ادامه بدم الانم ساعت 3 شب مسواک زده دارو مصرف کرده تو رخت خواب دارم برنامه های فردا رو مرور میکنم تو ذهنم که دیگه نرم سمت سیگار و ساعت هفت بیدار بشم برم دانشگاه و توی آزمایشگاه روی پروژه ام که برا پترن هستش کار کنم حداقل یه نمره ای هم از اون بگیرم که مشروط نشم آخه ترم قبل مشروط شدم اگه این ترم هم مشروط بشم بی بروبرگرد اخراجم قانون کارشناسی ارشد ابنجوریه دیگه معدل زیر 14 مشروط و نمره درس زیر 12 افتاده . دیگه بسه برا امشب برم بخوابم که فردا کلی کار دارم .

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خوشنود باشی و ما رستگار